خواب زده (زندگی )
من ره به خلوت عشق
هرگز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو
شاید که مرده بودم
؟؟؟
اما برای من هنوز پیدا نگشته...
من مدت هاست مرده ام !
مرده ای در دنیا خواب زدگان !
مرده ای در بیابان عاطفه، شور، حس، بودن و عاشقی های کودکانه !...
ای کاش لحظه ای بیدار و زنده می گشتم و باز می توانستم نفس بکشم و احساس کنم و هیجان داشته باشم، بیایم و ببینم و لذت ببرم
که دنیا چیزی نیست جزء برای لذت بردن
که چه حیف مردگان و خواب ماندگان نتوانند لذت برند
و من در این دنیا هیچ ندیدم جزء خواب زده راه رونده...
آه چه سود که هر لحظه تمام نقش او را می بینیم و بیدار نمی گردیم ؟ و باز در پی او می گردیم
آری خدا را می گویم همان که عشق است و معشوق و عطش و آب و سودا و لذت و بودن و تهی گشتن و شور و هیجان و احساس..
پنجشنبه 28 بهمن 1389 - 12:36:28 AM